به گزارش همشهری آنلاین، بلوری در روزنامه ایران نوشت: کارآگاهانی را به یاد دارم که ذهن شان سال ها درگیر معمای جنایات کشف نشده ای بود اما وقتی موفق به شناسایی قاتلان نمیشدند به مرور زمان جنایات را از یاد می بردند ولی برخی از آنها با گذشت سالها در برخورد با یک اتفاق ساده موفق به یافتن سرنخی میشدند که به طرف قاتل راهنمایی شان می کرد.
در دهههای ۴۰ و ۵۰ نیز اتفاقی افتاد که خبرنگاران جنایی همچون کارآگاهان با اینگونه وقایع روبه رو میشدند. طبق معمول یک روز به سازمان پزشکی قانونی رفته بودم تا درباره قربانیان قتل و جنایت، حوادث رانندگی یا خودکشیها خبرهایی را کسب کنم با ورود به سالن تشریح مردگان، کالبدشکاف سالن، دوستانه خبر داد که سگ منزل اسدالله علم (وزیر دربار و نخست وزیر دوره های مختلف) را شبانه افراد ناشناسی با خوراندن سم کشته اند و به دستور سازمان اطلاعات و امنیت ساواک لاشه سگ را به پزشکی قانونی انتقال دادهاند تا روشن شود حیوان با چه نوع سمی کشته شده است. چون گمان می کنند جاسوسان «کا.گ.ب» شوروی (روسیه کنونی) به این سگ سم خورانده اند. خبر کشتن سگ منزل نخستوزیر در صفحه حوادث روزنامه برای خوانندگان جالب تر از هر حادثه ای به نظر می رسید. انتشار شایعاتی درباره اهمیت این حادثه می توانست ماجرا را هیجان انگیزتر جلوه دهد.
در این باره پی بردم برخی از مأموران آگاهی این احتمال را هم میدهند که ممکن است جاسوسان شوروی برای نفوذ به خانه اسدالله علم و احتمالاً نصب دستگاه شنود این سگ را کشته اند تا مزاحمی سر راه شان نباشد و شبانه به راحتی وارد منزل او شوند. در ادامه تحقیق پی بردم این سگ تربیت شده متعلق به همسر علم بوده که لاشه اش را صبح یک روز در حیاط خانه اش پیدا کرده اند.
ماجرای مبهم مرگ این سگ به شدت محرمانه تلقی می شد و سعی می کردند فاش نشود و آن روز که خبرش را برای چاپ در صفحه حوادث نوشتم سردبیر به دستور ساواک حاضر به انتشار آن نشد اما نوشیروان کیهانی زاده دبیر سرویس حوادث روزنامه اطلاعات روز بعد به واقعه مرگ سگ خانه علم پی برد و وقتی به روزنامه اطلاعات رسید بدون اطلاع سردبیر این خبر را در صفحه حوادث چاپ کرد که برایش دردسرساز شد. ساواک او را به بازجویی فراخواند و سپس دستور داد از روزنامه اطلاعات اخراج شود. یک ماه گذشت تا اینکه مدیر روزنامه اطلاعات وساطت کرد و با عفو ساواک او دوباره به روزنامه برگشت اما من به تحقیقاتم ادامه می دادم تا راز کشتن سگ را کشف کنم.
سرانجام طی بررسیهایی ماجرای مرگ سگ خانگی منزل علم برایم روشن شد و فهمیدم این سگ را به سفارش خانم معلم تربیت کرده بودند که هرگاه نیمههای شب شوهرش برای حضور در عیاشی هایی که با حضور شاه از خانه بیرون میرود یا به منزل برمیگردد سگ تعلیم دیده با پارس کردن همسرش را با خبر کند و اسدالله علم هم برای از بین بردن این سگ دست به کار شد تا شب ها که از شبگردی ها به خانه برمی گردد حیوان او را لو ندهد.
ماجرای مرگ سگ خانه علم را پس از گذشت چندین سال در خاطراتم هم آوردم اما چگونگی کشتن این حیوان برایم روشن نشد تا اینکه چند دهه پس از انقلاب پی به این راز بردم که برای اولین بار در اینجا نقل می کنم.
چندی قبل برحسب تصادف با یکی از رفتگران منطقه تجریش برخورد کردم که این راز را برایم شرح داد. این مرد گفت در حدود ۶۰ سال پیش پدرم رفتگر همان منطقه بود که یک روز اسدالله علم نخست وزیر آن زمان به نوکرانش دستور داد پدرم را به حضورش ببرند و در این دیدار انعام زیادی به او داد و گفت پنهانی یک شب سگ خانگی شان را با زهر بکشد. پدرم هم شبی سگ را غافلگیر کرد و با خوراندن سم سگ را کشت که صبح آن شب لاشه حیوان را پیدا کردند.
نظر شما